انقلاب فرهنگی، تغییر طبقه بندی "علم" (2) (تجدید نسبت "الهیات" و "طبیعیات")
سالگشت تشکیل "شورای انقلاب فرهنگی"_اعضای هیئت علمی دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه_۱۳۹۰
بسمالله الرحمن الرحیم
امام صادق(ع) رئیس مذهب جعفری است. آیات و روایات در این باب خیلی زیاد است و من فقط از باب نمونه این را عرض میکنم. «مفضل» از امام(ع) سوال میکند که «چه علمی است که برای انسان از منظر اسلامی روا داشته شده است و چه علمی منع شده و ممنوع است؟» حالا تعبیر از این رواداشتگی این است «فیما اُعْطِیَ الْاِنسانُ عِلْمَهُ و ما مُنِع» کدام علوم به بشر اعطا شده و کدام منع شده است؟ ممکن است هر اعطا و منع تکوینی را بگوید، یعنی کدام امکان است و کدام علوم به بشر داده شده و کدام داده نشده است و هم ممکن است که به لحاظ تشریعی بگوییم که از نظر اسلامی کدام علوم جائز است و کدام علوم شرعی و مشروع و جائز نیست. سوال این است. حالا ممکن است شما بگویید این دومی روشن است. اولی دیگر چیست؟ اولی هم اتفاقاً مسئلهی مهمی است. امروز در حوزهی اپیستمولوژی و معرفتشناسی جدید و در همین حوزههای پستمدرن در غرب صریحاً بحث میشود که هیچ نوع علمی ممکن نیست. علم ممکن نیست. این درست عکس قرن نوزده و بیست است. در قرن هفده و هجده که میگفتند «علم هست، مفاهیمی دینی که به نام علم گفته میشود همه غیر علمی است، علم هم فقط علمِ راسیونالیستی و عقل فلسفی محض است.» بعد در قرن نوزده و بیست گفتند «فلسفه و عقلانیات مزخرف است و علم نیست و انتزاعیاتی است که میبافید و علم فقط تجربه است.» قرن بیست، قرن تجربهگرایی بوده است. همین گفتمانهایی که امروز در دانشگاههای دنیا حاکم است. هنوز هم همین است. ولی در خود اروپا الان چند دهه است که از این حرفها عبور شده است و در حوزهی علم به طور کلی به سمت نسبیگرایی رفتهاند. اینکه «ما اپیستماهای مختلف داریم، پارادایمهای مختلف داریم، مرزی بین علم و غیر علم نیست.» الان از آن طرف بام میافتند و میگویند «اصلاً علم ممکن نیست. حتی در حوزهی طبیعیات و تجربیات اصلاً علم ممکن نیست. ما فقط باید موقتاً فایدهگرایانه بر سر یک چیزی توافق کنیم و مشکلات عملی خود را حل کنیم و الا علم به واقعی پیدا نمیکنیم.» بنابراین این دو سوال همچنان دو سوال مهم امروز است که امام صادق(ع) در هزارهی گذشته به آن پرداختهاند. یک، آیا علم ممکن است؟ دو، آیا علم مشروع است؟ مجاز است؟ امام صادق(ع) به هر دو سوال جواب میدهند. میفرمایند «اصل این است که تمام علوم ممکن هستند ولو نه به طور مطلق باشد. بشر محدودیت علمی و ادراکی دارد. خطاپذیر است و علم او محدود است اما علم هم در حوزهی طبیعیات و هم در حوزهی ماوراء الطبیعی ممکن است اما مطلق و نامحدود نیست. نامشروط نیست.» علم عادی بشری بر خلاف وحی همه جا خطاناپذیر نیست. دو، همهی حوزههایی که در جهت خلقت او به نفع بشر است مشروع است و دینی است. چون در مسیر تأمین اهداف دین از زندگی است. کجا استثنا میشود؟ در آخر ایشان اشاره میفرمایند. تعبیر ایشان این است «فَاِنَهُ اُعطِیَ جَمیعَ عِلمِ ما فیهِ صَلاحُ دینهِ و دُنیاهُ...» خداوند هم این امکان واقعی و هم این اجازهی اخلاقی، حقوقی و شرعی را در همهی حوزههایی که به صلاح بشر است به بشر داده است. نفع و مصلحت بشر در آن است. «دینه و دنیاه» چه منافع دنیوی و چه منافع اخروی و معنوی باشد. «فَمِما فِیهِ صَلاحُ دینِهِ...» اول از علومی که در رشد مفاهیم باطنی و شخصیت کرامت الهی انسانی و عقلی اخلاقی روحی بشر مؤثر است. فرمودند «مَعرِفَةُ الخالق تَبارک و تَعالی...» خداشناسی، «بِالدَلائِل و الشواهدِ الْقائِمَةِ فی الخَلق...» خداوند به قدر کافی دلائل و شواهد در خلقت ارائه کرده است. هم در انسانها (اَنفُس) و هم در طبیعت و اقیانوس و فضا خداوند شواهد و دلائل کافی عقلی و غیر عقلی در اختیار بشر برای «معرفةُ الخالق» گذاشته است. علم به خالق ممکن است. معرفت خداوند مبدأ و معاد ممکن است. باز نگویید «مگر کسی میگوید ممکن نیست؟» بله. بسیای از ادیان در شرق و غرب عالم به نام دین یا عرفان مطرح هستند که میگویند «اصلاً امکان شناخت خداوند وجود ندارد.» میگویند «ما در حوزهی اخلاقیات و معنویات خودمان کارهایی میکنیم اما امکان شناخت خداوند وجود ندارد.» ممکن است بگویید در حوزهی فلسفهی مدرن غرب چه؟ اتفاقاً مبنای مدرنیته این است که امکان شناخت خداوند وجود ندارد. «کانت» که بعضیها میگویند «او فیلسوف مدرنیته است» و تقریباً تمام علوم در غرب به یک معنا کانتی و نئو کانتی هستند. اصلاً تز کانت این است که در عرصهی ماورا الطبیعی که ربطی به تجربه ندارند هیچ نوع امکان معرفت و شناختی از جمله در مورد خداوند وجود ندارد. «خداوند را نمیتوان شناخت.» و بعد میگوید «ما فقط خداوند را از طریق اخلاق عملی و وجدان قبول میکنیم. و الا امکان شناخت خداوند نیست.» خب این جواب عرفانهای انحرافی و معنویتهای آفریقایی و آسیایی است و هم جواب مدرنیته است. تازهترین حرفها همینها است که قبول ندارند. امام صادق(ع) میفرمایند «خداوند دلائل و شواهدی در اختیار خلق قرار داد که در خلقت آشکار به چشم میآیند.» یک، «معرفة الخالق» است. میتوانید ماورا الطبیعه و خداوند را بشناسید. البته نامعدود نیست و معدود است. اما میتوانید. هم به صورت تکوینی و هم به صورت تشریعی میتوانید. یعنی هم ممکن است و هم جایز است. دو، «وَ مَعرِفَةُ الواجِبِ عَلَیهِ منَ العَدلِ عَلی الناسِ کافَةً...» همینطور میتوانید عدالت و مصادیق عدالت را بشناسید. میتوانید آنچه که بر شما واجب است را بشناسید. «منظ العدل علی الناس کافَةً..». «اَلناس کافه» یعنی کل بشریت و نه فقط خود شما فامیلهای شما. عدالت مربوط به کل بشریت که حقوق بشر در همهی ابعاد آن است و اینکه وظایف بشر معلوم باشد امکان این شناخت عدالت و حقوق را هم خداوند با کمک عقل و وحی در اختیار شما گذاشته است. این را به شما داده است. چون رشتهی شما این نیست و رشتهی شما در حوزهی علوم پزشکی است عرض میکنم که در حوزهی مباحث حقوق و فلسفهی حقوق الان اکثر گفتمانهای حاکم بر جهان مدرنیته و غرب و شرق این است که «عدالت را حقیقتاً نمیتوان شناخت و ما مبنای مشخصکنندهی عقلانی و الهی برای تشخیص مصادیق عدالت نداریم که واقعاً بفهمیم حقوق بشر چه هست و چه نیست» و لذا حقوق بشر و عدالت امروز یا تعریفهای پوزیتیویستی دارد یا قرارداد اجتماعی است یا بر اساس همین چیزها است و مبنای عقل الهی نیست. باز امام صادق(ع) میفرمایند «نهخیر. در حوزهی حقوقشناسی و وظیفهشناسی هم همین راه برای شناخت علم برای بشر باز است و هم خداوند به شما اجازه داده و هم از شما خواسته است.» منتها وحی هم باید کمک بکند و عقل هم هست. دستهی سوم چه نوع علمی است؟ «وَ بِرُ الوالدَین و اَداءِ الاَمانَةِ و مُواساةِ اَهلِ اَلْخُلَةِ و اَشباهِ ذلِک...» عقل اخلاقی است. امام صادق(ع) میفرمایند «خداوند امکان شناخت و تشخیص اخلاقی را هم به بشر داده است.» هم امکان آن را داده و هم اجازهی آن را داده است. شما میتوانید خوب و بد را بشناسید. خداوند به شما وحی کرده «اَلهَمَها فُجورَها و تَقواها» فجور و تقوا را به همهی بشریت الهام کرده است و بعد تعالیم اضافی وحیانی و عقلی هم از طریق انبیا فرستاده است که برای شما به طور مفصلتر روشن بشود. از قبیل نیکی کردن به والدین، حرمت پدر و مادر که مبنای خانواده است. شما میدانید که امروز در دنیا یکی از بزرگترین مشکلات این است که از یک طرف حرمت پدر و مادر دیگر وجود ندارد و از یک طرف وظیفهی پدر و مادر هم وجود ندارد و اینکه «ما این را پس انداختهایم و به ما مربوط نیست و یک زائدهای است که باید به دنبال کار خودش برود.» خب در خیلی از جاهای دنیا الان این حالت اتفاق افتاده است. «اَداءِ الاَمانةَ...» از امانتداری بگیر تا «وَ مُواساةِ اهلِ الخِلَهِ...» همه را برادر خود دانستن و دوست بودن با همه و با آنها مواسات داشتن. یعنی همه را در راحتیهای خود شریک کنی و در مشکلات آنها با آنها شریک باشی. «وَ اَشباهِ ذلِک...» یعنی عقل در حوزهی اخلاق. «مِما قَد تُوجَدُ مَعْرِفَتُهُ و الاِقرارُ و اَلاعتِرافُ بِهِ فی الطَبْعِ و اَلفِطْرَةِ...» مواردی که شناخت آنها و اعتراف به آنها در طبیعت و فطرت همهی بشریت اجمالاً هست. « اَلاعتِرافُ بِهِ فی الطَبْعِ و اَلفِطْرَةِ مِن کلَ اُمَةِ...» در تمام امتها هست. «مُوافِقَهٍ اَوْ مُخالِفَةٍ...» اگر به همهی جوامع اعم از مسلمان و غیر مسلمان بروید فرق اخلاق و غیر اخلاق را اجمالاً میدانند. چون خداوند به همه فجور و تقوا را الهام کرده است و شناخت اجمالی نسبت به این مسئله در طبیعت همه هست و فطری است. امام صادق(ع) میفرمایند «بنیاد و اصول شناخت مفاهیم اخلاقی فطری و بشری است اما شناخت دقیق استدلالی مصادیق و جزئیات و التزام به آنها هم ممکن است و هم توصیه و خواسته شده است.» پس یکی شناخت ماورا الطبیعی مبدأ و معاد و خداوند، یکی حقوق و عدالت، حقوق متقابل، حق و وظیفه و سوم اخلاق است. امام صادق(ع) میفرمایند «علم به اینها برای شما هم ممکن است و هم خداوند از شما خواسته است.» پس این علوم روشن است. اما به مسائل دنیوی میآییم. «وَ کذلِکَ اُعطِیَ عِلْمَ ما فیهِ صَلاحُ دُنیاهُ...» همهی آنچه مصلحت یک زندگی دنیوی در آن هست. مصلحت یک زندگی دنیوی چه چیزهایی است؟ مشکل مسکن نداشته باشیم. بیماری مهار بشود. فقر مهار بشود. خشونت اجتماعی مهار بشود. امنیت باشد. تأمین اجتماعی باشد. صلاح دنیا اینهاست. حالا کسی بگوید «از نظر من فساد و کثافتکاری و تجاوز به دیگران صلاح دنیا میشود.» اینها صلاح دنیا نیست. اینها نه صلاح دنیا است و نه صلاح آخرت است. صلاح دنیا همان چیزهایی است که تمام حکومتهای دنیا وقتی میآیند وعدهی آن را میدهند. حتی حکومتهای کافر وعدهی آنها را میدهند که «من مسئلهی امنیت و بهداشت و مالیات و سطح علم را برای شما درست میکنم.» خب امام صادق(ع) میفرمایند «همهی آنچه که مصلحت دنیوی شما را به لحاظ تمدنسازی تأمین میکند بهداشت، دانش، رفاه، امنیت، تأمین اجتماعی، مسکن است.» اینها صلاح دنیا است. با صلاح آخرت هم هیچ منافاتی ندارد بلکه بعضاً گره خورده است. همهی علوم و فنون و مهارتهایی که به صلاح دنیوی شما کمک کند جائز است. امام صادق(ع) میفرماید «کذلِکَ اُعطِیَ عِلْمَ ما فیهِ صَلاحُ دُنیاهُ...» همهی آنچه که به مصلحت ساختن یک جامعهی سالم دنیوی باشد هم شرعاً به شما اجازه داده شده و از شما خواسته شده است و هم امکان آن در اختیار شما قرار داده شده است. بعد مثال هم میزنند که کسی نگوید «منظور از این حرفها فقط یک چیزهای خاص است.» نه. «کَالزِراعَةِ...» کشاورزی با همهی ابعاد آن، «وَ اَلغِراسِ...» درختکاری و باغبانی و نهال با همهی انواع و اقسام آن، «و اِستِخراجِ الأَرضینَ...» انواع بهرهبرداری از انواع زمینها، «وَ اِقتِناءِ الاَغنامِ و الاَنعامِ...» دامداری با انواع و اقسام آن، «وَ اِستِنباطِ المِیاه» بهرهکشی از آبهای زیرزمینی، «استنباط المیاه» یعنی استفاده از آبهای زیرزمینی و بالا کشیدن و استفاده از آنها، «وَ مَعرِفَةِ العَقاقیرِ التی یُستَشفی بِها مِن ضُرُبِ الاَسقام...» همهی انواع داروها و گیاهان دارویی که انواع بیمارهای بشر با آنها شفا پیدا میکند که در یک روایت میفرماید «هیچ دردی نیست که درمان نداشته باشد.» از پیامبر پرسیدند «میشود بعضی از بیماریها باشد که درمان نداشته باشد؟» پیامبر فرمود «هیچ بیماری نیست که درمان نداشته باشد منتها به تدریج خواهید فهمید.» تمام بیماریها قابل علاج است و بعد در یک روایت دیگر میفرماید «با همین موارد طبیعی همهی اینها قابل علاج است. یعنی هر دردی در بدن شما هست درمان آن در خود طبیعت هست.» باید کشف کنید و اینها را به هم ارتباط بدهید. البته داروی گیاهی را میگویند ولی فقط داروی گیاهی نیست و صعنت آن هم هست. حالا صنعت آن را هم میگویم. «وَ اَلمَعادِنِ الَتی یُسْتَخْرَجُ مِنها اَنواعُ الجَواهر...» انواع و اقسام جواهر و گوهرها و انواع کانیها که از آنها برای انواع موارد در صنعت و زندگی استفاده میشود، «وَ رکبِ السُفُن...» کشتیرانی و اقیانوسنوردی، «وَ اَلغَوصِ فی البَحْر...» دریانوردی و رفتن به عمق اقیانوسها برای علم و اقتصاد و برای تفریح سالم و هر کار دیگر، «وَ ضُرُوب اَلْحِیَلِ فی صَیْدِ اَلْوَحشِ وَ الَیرِ و اَحیتانِ...» انواع فنون شکار و مهار طبیعت و موجودات طبیعی از حیوانات وحشی گرفته تا پرندگان و موجودات دریایی، «وَ اَلتَصَرُفِ فی الصِناعات...» صنعت و تکنولوژی، انواع و اقسام تصرف در صنعتهای مختلف، یعنی بعضیها میگویند «دین و اسلام با تصرف و صنعت مخالف است و فقط در همین مسائل طبیعی است.» نهخیر، این عین عبارت امام است. «وَ اَلتَصَرُفِ فی الصِناعات...» تصرف در انواع صنعتها یعنی تکنولوژی منتها تکنولوژی مفید و نه تکنولوژیهای مضر، «وَ وجوهِ اَلْمَتاجِرِ و اَلْمَکاسِب...» انواع و اقسام بازرگانیها، انواع و اقسام تجارتهای داخلی و خارجی و انواع و اقسام مکاسب و روشهای کسب ثروت و تولید ثروت منهای آنهایی که ممنوع میشوند که ملازم با حرام هستند. یعنی عمل غیر اخلاقی در آن انجام میشود یا نقض حقوق دیگران انجام میشود و حدود الهی نقض میشود. یا مثلاً اسراف میشود. آن تکنولوژی و چیزی که در آن اسراف و ظلم و گناه است منع میشوند و نه به خاطر خود او بلکه به خاطر اثر آن است و الا هیچ علمی و هیچ نوع صنعت و کشاورزی و فن و مهارتی منع نشده است. امام صادق(ع) میفرماید «همهی اینها از طرف خداوند هم مشروع است و هم امکان آن به شما داده شده است.» حالا شما دقت کنید که اینها هزار سال پیش گفته شده است. شما فرض کنید هزار و دویست سال پیش در مدینه وقتی میفرمودند «وَ اَلتَصَرُفِ فی الصِناعات...» یا میفرمودند «رفتن به اعماق دریاها» یا میفرمودند «گیاهان دارویی یا صنعتی که هر چیزی را علاج میکند» و ما الان بخشهایی از آن را میبینیم. هزار سال دیگر ما نسبت به آنها بدوی حساب میشویم. ولی هزار سال دیگر بشر به هر جایی برسد مصداق همینها است و خارج از همینها نیست. «و غیر ذلک» امام هم میفرمایند «و نگویید که معلوم شد فقط اینها دینی است» خود این یعنی همهی کارها ولی در عین حال میفرمایند «وَ غَیرِ ذلکَ مما یَطولُ شَرحُهُ...» و غیر از اینها فنون و علوم و روشهایی که اگر بخواهم شرح بدهم طولانی میشود، «وَ یَکثُرُ تَعدادُهُ...» و تعداد آنها خیلی زیاد است، «مما فیهِ صَلاحُ اَمرِهِ فی هذِهِ الدار...» معیار این است که تا در این دنیا هستید باید یک زندگی متعادل سالم داشته باشید. جامعهی اسلام جامعهای نیست که همه بیمار و فقیر و گرسنه و بیسواد و وابسته و آسیبپذیری داشته باشند و امنیت داخلی و خارجی و استقلال نداشته باشند. پس هر کاری که برای کسب اینها لازم است، یعنی آن علم و فن و مهارت مشروع و جایز است و بلکه واجب میشود. میدانید که اگر یک جامعهای به قدر کافی پزشک نداشته باشد، پزشکی واجب شرعی و واجب عینی میشود تا به حد کفایت برسد و بعد دیگر واجب کفایی است و الا تا به کفایت نرسیده بر همه واجب است. اگر یک جامعهای مشکل سد دارد، مثل جهاد فی سبیل الله واجب شرعی میشود که بروند و سدسازی یاد بگیرند. مشکل بهداشت همینطور است. به مسئله به این شکل نگاه میکنند. معیار این است که «مما فیهِ صَلاحُ اَمرِهِ فی هذِهِ الدار...»، یعنی بهتر شدن زندگی در دنیا است. دوباره امام صادق(ع) میفرمایند «فَاُعطیَ عِلمَ ما یَصلُحُ بهِ دینُهُ و دُنیاةُ...» هر چه که دین و دنیای شما را درست میکند و ارزش و آرمانهای اسلامی را ایجاد میکند هم اجازه و هم امکان آن به شما داده شده است. پس کدام علم ممنوع است؟ «وُ مُنِع ما سِوَی ذلکَ...» غیر از اینها اگر چیزی هست ممنوع است و از نظر اسلام منع میشود. یعنی آن علم و صنعت و تکنولوژی و فن و مهارت و روشی که نه به صلاح دنیای مردم و نه به صلاح دین آنها است و مثلاً باعث فساد اخلاقی میشود و باعث فروپاشی خانواده و باعث اعتیاد به مواد مخدر و باعث فحشا و باعث استثمار و باعث وابستگی و ذلت و مرگ و فروپاشی اخلاق میشود. اینها به صلاح دین است یا به صلاح اخلاق است؟ هیچ کدام. آنها ممنوع میشود. روش استفادهی غلط از علم حرام میشود. «مِما لَیسَ فی شَأنِهِ و لا طاقَتِهِ اَن یَعلَم» این کلمات واقعاً خیلی دقیق است. میفرمایند «فقط علم یا صنعتی از نظر اسلام ممنوع است که در شأن انسان نباشد یا یک چیزهایی که بشر طاقت و ظرفیت دانستن آن را ندارد و بهتر است نداند.» مثل چه چیزی؟ «کَعِلمِ الغَیب وَ ما هُوَ کائِن و بَعضُ ما قَد کان...» مثل علم غیب. این که باطن همه چیز را بدانی. آن چه که قبل بوده و بعد میشود را بفهمی. میفرماید «اکثر قریب به اتفاق بشر تحمل آن را ندارند» ظرفیت آن را ندارد. امکان این علم به شما داده نشده است. مثلاً امام میفرمایند «فانظر کیف اُعطِیَ الانسانُ عِلمَهُ جمیع ما یحتاج عِلَیهِ و دینهِ و دنیاه...» تو ببین هر چه که برای دین و دنیای بشر لازم است به او داده شده است و از او خواسته شده است و «حُجِبَ عَنهُ ما سِوا ذلک» اگر چیزی ممنوع شده است چیزی است که نه به صلاح دین و به صلاح دنیای تو است. «لِیَعرِفَ قدرَهُ و نقصَهُ» این هم برای آن است که یک چیزهایی را نتوانی بدانی تا نقص خود را بفهمی و بدانی که ضعیف هستی. تو حتی نمیدانی چه زمانی و کجا میمیری. خیلی مغرور نشوی و نفهمی که به کدام مریضی و چه زمانی و کجا میمیری. «لا تَعلمُ نفسٍ بِاَیِ ارضِ تموت.» نمیدانی کجا میمیری و در کدام نقطه قبض روح میشوی. «وَ کِلا الاَمرَینِ فیها صلاحُهُ» و بدان هم در آن دانستنیها صلاح توست و هم ندانستن این ندانستنیها به صلاح توست. مثلاً میفرماید یکی از علومی که از شما گرفته شده این است که اندازهی عمر خود را ندانید. اگر شما میدانستید که چه زمانی میمیرید از زندگی لذت نمیبردید.» امام صادق میفرمایند «لَم یَتَهَنَ بالعَیش مَعَ طرقَ بالموت» اگر به شما میگفتند که شما چهار سال و سه ماه دیگر میمیرید از همین چهار سال و سه ماه هم نمیتوانستید لذت ببرید و از همین الان منتظر چهار سال و سه ماه دیگر مینشستید. بنابراین بعضی از علوم به شما داده نشده است چون به نفع شما نیست و به ضرر شما است. البته کسانی هستند که اگر بدانند چه زمانی میمیرند آرامش خود را از دست نمیدهند و آنها میدانند ولی فرمودند «به اکثر شما این علم داده نشده است و الا حالت یأس و پریشانی و از هم گسیختگی به شما دست میداد و خانواده و کار را رها میکردید و میرفتید.» حالا روایت زیاد است و من خواستم این را به عنوان نمونه بگویم. سه گزاره عرض میکنم و عرض خود را ختم میکنم. ملاک ممنوعیت چیست؟ میخواهم از این روایت نتیجه بگیرم. علوم ممنوعه یا نامشروع به این معنا که یک علمی است که برای بشر هم ممکن است و هم مفید است ولی اسلام با آن مخالف است، چنین چیزی وجود ندارد. هر علمی که برای رشد و تکامل معنوی و روحی انسان یا برای داشتن یک زندگی و جامعهی سالم و متعارف مفید است آن علم مشروع است. هر علمی که برای داشتن چنین جامعهای لازم است آن علم واجب است. علم به معنای آگاهی از یک واقعیت در اسلام حرام نمیشود. سوال میکنند که «پس چرا میگویند دنبال علم به ذات خداوند نباشید؟» برای ممکن نیست و از خودت میبافی. اتفاقاً علم به ذات چون ممکن نیست وقتی میروی و صرف ذاتشناسی خداوند میکنی جهل به ذات است که اسم آن را علم به ذات میگذاری. اسلام و شرع با جهل به ذات خداوند مخالف است و چون جز به جهل به ذات چیز دیگری از تو بر نمیآید گفتهاند دنبال علم به ذات نباش. نه اینکه علم به ذات خداوند ممکن و مفید است ولی گفته باشند شما ندانید. ممکن است بگویند «چرا میگویند بعضی از کسبها و شغلها حرام است؟ دنبال دانستن بعضی از چیزها هم حرام است و نباید برویم؟» میگوید همهی آنها هم به عنوان ثانوی است و در واقع علم نیست. علم آن حرام نشده است. عدمالعلم و جهل که به اسم علم غالب میشود یا دانستن چیزی است که اگر آن را بدانید علیه دیگران سوء استفاده میکنید و سوء استفادهی آن حرام است. لذا میگویند علمی که فقط به کار ضرر زدن به خلق میآید حرام است. خب در روایت فرمود آن علمی که به حال بشر مفید است و ممکن است. هیچ علم مفید و ممکنی نیست که حرام باشد. خب این علم به ذات علم ممکن نیست. علمی مثل علم به جادوگری و سحر ممکن است باشد ولی مضر است. ممکن است اما مفید باشد. اینها ممنوع میشود. این اصل نگاه اسلامی است. مضر بودن علم برای یک فرد یا برای کل جامعه و اگر علمی برای همهی موارد و همیشه مضر است، فن و صنعتی است که مضر است در همه جا مضر است. اگر در یک مواردی مفید است و در یک مواردی مضر است در موارد مفید مشروع است و در موارد مضر نامشروع میشود. گفتهاند که «فلان چیز را نخوانید که باعث انحراف شما میشود. پس یعنی میخواهند ما به یک چیزی علم پیدا نکنیم.» نه، اولاً ما چنین حکم مطلقی نداریم. حتی همین بحثی که به عنوان کتب ضاله و کتب ضلال مطرح است حرام مطلق نیست و خواندن آن بر متخصصین فن واجب است. میگویند افرادی که مطالعاتی ندارند و قدرت داوری ندارند سراغ اینها نرود. به کسی که وقتی از او سوالی مطرح میشود و جواب را نمیداند و به یکمرتبه همه چیز آن زیر و رو میشود گفتهاند که دنبال اینها نرو. این دقیقاً مثل این است که به کسی که رانندگی بلد نیست بگویند پشت ماشین ننشین. به کسی که شنا بلد نیست میگویند در جای گود شیرجه نرو. شما که بلد نیستی و خفه میشوی. این به آن معنا نیست که با شنا یا با رانندگی مخالف هستند. با رانندگی آدم ناشی مخالف هستند. با شنا کردن آدم نادان مخالف هستند. بله، اگر کسی صلاحیت علمی ندارد نباید بخواند. در واقع اینجا با علم مخالفت نشده است. با جهل مخالفت شده است. با شک مخالفت شده است. با علم ناقص و خرده علم و عدمالعلم مخالفت شده است. چون علم این است که آنچه که او میگوید را کامل بفهمی و جواب آن را هم بفهمی و بفهمی که کجا مغالطه و اشتباه میکند. این علم میشود. تو که اینها را نداری. پس علم نیست. اینجا هم با عدمالعلم مخالف هستند و با علم مخالف نیستند. بله، اینها میگویند «همه نروند این کتابها را بخوانند، همه نروند این فیلمها را ببینند. پس شما با دانستن و آگاهی مخالف هستید.» نهخیر، با ناآگاهی مخالف هستیم. چون تو اینجا ناآگاه هستی. تو که همهی واقعیت را نمیدانی. اصلاً معنی مغالطه و سفسطه چیست؟ معنی سفسطه دروغ نیست. سفسطه یعنی یک بخش کوچکی از واقعیت را بگویی و بخش اعظم آن را نفی کنی. مثلاً در مورد رشتهی خود شما بگویم. به بنده که هیچ چیزی از پزشکی نمیدانم بگویند شما وارد اتاق عمل نشوید و بنده بگویم که اینها با عمل جراحی مخالف هستند. نهخیر، با کسی مخالف هستند که جراحی نمیداند و میخواهد تیغ جراحی را بر دارد و با عمل جراحی مخالف نیستند. مورد دیگر هم این است که در فقه و شریعت ما گفتهاند «اگر یک جایی انگیزهی حرام دارید.» یعنی خود آن علم ضرری ندارد ولی انگیزهی تو از آموختن آن انگیزهی باطل و فاسدی است. آنجا هم بر تو حرام میشود. بر همه حرام نمیشود. مثلاً من میروم یک فن و علمی را یاد بگیرم برای اینکه از آن علیه کسانی استفاده بکنم یا برای اینکه استفادهی غلطی بکنم. مثل همان علم جادو و طلسمها و با بحث علم نجوم هم همین است. چون ممکن است بعضیها بگویند «ما دیدهایم در فقه گفتهاند علم نجوم باطل است.» اصلاً جناب «غزالی» در بحث «احیا علوم» یک بحث مفصلی در این باب دارد. حتی رمالی هم هست. میدانید که رمل و اسطرلاب یک فن است. یعنی واقعاً با رمل و اسطرلاب ارتباطاتی بین حرکات سماوی و سیارات و اتفاقاتی که در زمین میافتد قابل کشف است. مثلاً الان رشتهی شما پزشکی است. یک کسی میگفت «من به دکتر گفتهام دیسک کمر دارم و کمرم درد میگیرد و او به من گفته سیگار نکش.» بعد میگفت «سیگار با درد کمر چه ربطی دارد؟» گفتم همین که میگویی سیگار کشیدن با درد کمر چه ارتباطی دارد ممکن است با دو، سه واسطه از طریق اعصاب و عروق ارتباط داشته باشد. ما که نمیفهمیم. به مراتب پیچیدهتر و دقیقتر از این ارتباطات در مباحث عقلی و ماورا الطبیعی است. میگویند «چرا میگویید فلان عمل حرام است و اگر فلان کار را بکنیم فلان میشود. چه ارتباطی دارد؟» ارتباط دارد. وقتی ارتباط آن را من و تو نمیفهمیم به این معنی نیست که ارتباطی ندارد. ما همین ارتباطات طبیعی را نمیفهمیم. گاهی خود متخصص آن متوجه نمیشود.من یک وقت درد شدید گردنی داشتم. هنوز هم دارم ولی دیگر عادت کردم. یک عکس از گردنم گرفتم. با یک اطلاعات واحد، با یک عکس واحد و توضیحات واحد و در یک روز به دو متخصص درجه یک در این رشته مراجعه کردم. یکی از آنها به من گفت «نباید تکان بخوری و از این گردنبندهای طبی ببند و فردا به اینجا بیا تا تو را عمل کنم و به نظر من همین امشب هم به خانه نرو و همینجا بمان.» پیش یکی دیگر رفتم. هر دوی اینها هم چهرههای سرشناسی در شهر هستند. نوبتهای چند ماهه میدهند. آن یک پزشک دیگر گفت «هیچ چیزی نیست و شما باید روزی دو ساعت بدوی و ورزش کنید.» گفتم خیلی جالب است. من یک عکس را به هر دو نشان دادم. اطلاعات واحد، گوینده واحد، عکس یکی و این همه تضاد در توصیههای شما هست. برای اینکه او به یک بخشی از مصادیق علی توجه دارد و او به یک بخش دیگری توجه دارد. این او را نفهمید یا او این را نفهمید. خب وقتی در طبیعیات متخصص اینطور اشتباه میکند و علیتها را متوجه نمیشود چطور ما میتوانیم بگوییم اینکه گفتهاند فلان عمل باعث شقاوت میشود یا باعث سعادت میشود چه ارتباطی دارد. مثلاً روزه را اینطور بگیرید، نماز را اینطور بخوانید، حجاب اینطور باشد، فلان عمل اینطور باشد و ما بگوییم که چه ربطی دارد؟ اینها چه ربطی به سعادت و شقاوت ما دارد؟ ما روابط عادی و مادی را نمیفهمیم. چطور روابط غیر مادی را به این محکمی قضاوت میکنی و میگویی «همهی اینها خرافه است و وجود ندارد.» البته امکان خرافهبازی و خرافهسازی هم هست. راجع به علم نجوم بگویم که در نجوم یک بخش هست که راجع به اشخاص بحث میکنیم که مثلاً اگر امروز این کار را بکنی فلان کار میشود و میخواهند یک نوع جبرگرایی بر زندگی حاکم بکنند و شریعت دیگر برای آدمها تعیین و تکلیف نکند و پیشگوییهای این آقا تعیین تکلیف بکند. این را گفتهاند حرام است. آن نجومی که گفتهاند حرام است همین بوده است نه علم نجوم به این معنا که به روابط سیارات توجه بکنیم. این مثال هم بزنم. بعضی از مواردی که در شرع ما حرام شده و ممکن است بگویند یک وقت حلال و یک وقت حرام است. مثل همین قضیهی شطرنج یا مسئلهی مجسمه که خیلی از فقها گفتهاند که مجسمهسازی حرام است. بله، در وقتی که مصرف اصلی مجسمه بت بود. اصلاً در آن زمان مجسمهساز یعنی بتتراش. خب هر نوع مجسمهسازی حرام میشود. اما اگر موضوع عوض شد. یعنی الان مجسمهسازی یک هنری شده است. کسی جلوی این سجده نمیکند. البته این را به شما بگویم که همین الان در دنیا دو و نیم میلیارد بتپرست داریم. چه از نوع مسیحیها که جلوی مجسمهی مسیح و مریم هم نیایش میکنند و هم دعا میکنند و هم چیزی میخواهند و چه بتپرستهای رسمی مثل هندوها یا در آفریقا، یا در آسیا و یا در آمریکای لاتین هستند. ما بیش از دو میلیارد بتپرست داریم که اگر در آنجا کسی برود و به آن شکل مجسمه بتراشد هنوز همان حکم را دارد و حرام است. اما یک وقتی که هست که میگویند در اینجا کسی بتپرست نیست و ما این مجسمه را از باب یک کار هنری درست میکنیم. خب مجسمهسازی چون آن مصرف را داشت حرام بود. یا شطرنج را فرض بفرمایید. به امام گفتند شطرنج تا یک وقتی فقط برای قماربازها بوده است ولی الان شطرنج برای قماربازی نیست و یک نوع ورزش است و در المپیک هم میآورند و امام گفت خب پس حالا موضوع عوض شده است. آن قمار است که حرام بود و شطرنج چون قمار بود حرام بود. اگر قمار نیست عیبی ندارد. آن وقت بعضیها که متوجه این قضیه نبودند چیزهایی گفتند. آن جوکی که میگویند یک عدهای به بهشت رفته بودند و یک عدهای هم بالا دیوار بهشت و جهنم ایستاده بودند. به آنها گفتند شما چرا داخل نمیروید؟ اینطرفی هستید یا آن طرفی هستید؟ گفتند ما نمیدانیم. چون قبل از انقلاب میگفتند بعضی چیزها حرام است و بعد از انقلاب حرام شد. ما منتظر هستیم که بقیه هم حلال بشود و به بهشت بیاییم. اینها برای این است که اصل مسئله را نمیفهمیدند و فکر میکردند امام همینطور یک چیزی گفته است. مثلاً گفته تا حالا حرام بوده از حالا آن را حلال کنیم. اینطور نیست. موضوع عوض شد حکم آن هم عوض میشود. اگر در روایت گفته بود به ما هو شطرنج یعنی حرکت دادن خود آن مهرهها حرام است، فرق میکند. مثل اینکه در مورد مشروب و در مورد زنا همین را گفتهاند. شما که نمیتوانی زنای اسلامی داشته باشی. نمیتوانی شراب اسلامی درست کنی. حرام است. مگر اینکه بگویی همان حرام به خاطر یک مصلحت بزرگتری با دستور متخصص انجام بشود. مثل اینکه میگویند اگر نجات جان یک مریضی فقط با خوردن شراب ممکن باشد همان حرام برای او حلال میشود. البته به همان میزانی که پزشک گفته است. روزه که واجب است اگر متخصص پزشک بگوید برای شما ضرر دارد واجب حرام میشود. به این معنی نیست که پزشک واجب خداوند را حرام کرد بلکه به این معنی است که موضوع عوض شد. تو دیگر مخاطب آن تکلیف نیستی. تکلیف سر جا هست. شما به او میگویی که تو دیگر آن کسی نیستی که مخاطب حکم الهی بود. تو از این به بعد مخاطب حکم دیگر خداوند هستی. چون همان خداوندی که گفت روزه واجب است فرمود روزه بر مریض و چه و چه واجب نیست. پزشک مصداق را تشخیص میدهد. تو موضوع آن بودهای ولی حالا نیستی. مثل اینکه بگویی یک وقتی شطرنج قمار بود ولی حالا نیست. مجسمهسازی یک وقتی به معنای بتسازی بود ولی حالا در اینجا نیست اما هنوز در هند هست. مثلاً معاملهی ظرف طلا و نقره حرام بود. تمام فقها این را میگفتند و روایت هم داریم. چون تنها مصرف ظرف طلا و نقره همین ظرفیت بود و میگفتند در ظرف طلا و نقره آب و غذا نخورید چون حرام است و به احتمال قوی هم همین بود که زندگیهای اشرافی سرمایهداری حاکم نشود. البته من نمیگویم حتماً دلیل آن این است. ممکن است شما بگویید ضررهای پزشکی هم دارد. بله. این هم منافاتی ندارد. ممکن است بگویید علت اینکه در ظرف طلا و نقره آب خوردن را تحریم کردهاند این است که زندگی اشرافی و سرمایهداری نباید باب بشود و اسلام با آن مخالف است. ممکن است بگویید این هست و ضرر پزشکی هم دارد. اشکالی ندارد. در عین حال باز هم احتمالات دیگری وجود دارد و ما هیچ وقت نمیتوانیم بگوییم علت این حکم قطعاً این است. در درسهای حوزوی میگویند «بگویید اینها حکمت حکم است و نگویید علت حکم است.» اینها بخشی از حکمتهای حکم است اما اینکه حتماً دلیل حکم این است یا نه را ما نمیدانیم. خب پس چرا الان ظرف طلا و نقره معامله میشود؟ برای اینکه الان یک مصرف دیگری هم پیدا کرده و آن هم این است که در این ظرفها آب و غذا نمیخورند و با آن کار دیگری میکنند که فرضاً تحریم نشده است. عرض من خلاصه در این بحث بود که وقتی میگویند چه علمی حرام است یا حلال است، شرعی است یا غیر شرعی است، اسلامی است یا غیر اسلامی به چه معنا این سوال معنا دارد و به چه معنا ندارد و در مورد عمل، فن، صنعت، رشته و تخصص هم همینطور است.
فرمودند «عقل خودبنیاد کدام است؟»
خودبنیادی تعاریف متعددی دارد. شاید یک معنای آن این است که عقل بشر برای درک تمام حقایق عالم کافی است. در درجهی اول خود عقل این را قبول ندارد. یعنی ما دلایل عقلی بر عدم کفایت عقل داریم که عقل لازم است اما کافی نیست. نمونهی علنی آن هم همین که عرض کردم در تمام فلسفهها از جمله همین فلسفهی غرب و مدرنیته بحث این است که عقل کافی نیست. اصلاً حقیقتاً مدرک هم نیست. اینکه جریانهای شکاکیت و نسبیگرایی تقویت شده است یعنی تضعیف عقلانیت اتفاق افتاده است. اگر عقل خودبنیاد را به این معنا میگوییم که یعنی عقل عادی بشری ما برای درک همهی حقایق و همهی وظایف در حوزهی نظر و عمل کافی است، باید بگویم که نه، کافی نیست و نتیجهی آن به نفی خود عقل و تشکیک در خود عقل میرسد. اما اگر مراد این است که ما باید در درک همهی مسائل از جمله در درک وحی الهی و حقیقت الهی عقل خود را حجت بدانیم، عقل حجت است، عقل را خداوند به ما داد و در روایات هم خود پیامبر فرمود «این عقل حجت باطنی است و پیامبری است که خداوند از باطن برای شما فرستاد» و ما بدون عقل نمیتوانیم سخن انبیا و سخن خود خداوند را هم بفهمیم. عقل لازم است. به این معنا بله. پس عقل لازم است ولی کافی نیست.
«ما که باید همه چیز حتی شناخت خداوند را با عقل بفهمیم، خود او نباید مستقل باشد؟»
عرض کردم اگر به معنی درک مبادی اولیهی حقیقت است، چرا. ما باید اول با مثل بفهمیم. انبیا هم که با ما صحبت میکنند من اول باید محال بودن تناقض و خیلی از مسائل دیگر را با عقل بفهمم. اصلاً ما از روی چه چیزی میفهمیم که پیامبران پیغمبر هستند؟ ما خداوند را با چه چیزی اثبات میکنیم و باور میکنیم که خداوند هست؟ نمیگوییم چون پیغمبر هست خداوند هست یا نمیگوییم چون آیهی فلان در سورهی فلان گفته خدا هست پس خداوند هست. اول باید اصل خداوند را بپذیری و بعد هم که پذیرفتی عقل را تعطیل نمیکنی. ما با عقل خود زیر نور وحی قرار میگیریم و عقل را با وحی تقویت میکنیم.
«آیا وابسته شدن عقل به امور دیگر از استقلال آن نمیکاهد؟»
اگر منظور شما از امور دیگر چیزی جز بدیهیات است باید بگویم امکان ندارد و اول باید از بدیهیات شروع کنیم. اما اینکه بگوییم «عقل در درک کل مطالب باید کلاً و کاملاً مستقل باشد» چنین چیزی وجود ندارد و امکان هم ندارد. در واقع با همین جملهای که عرض کردم میتوان به آن پاسخ داد. عقل لازم است اما کافی نیست. اینکه بپرسیم «خودبنیادی یعنی لازم بودن؟» باید جواب بدهیم بله. اما اگر بپرسیم «خودبنیادی یعنی کافی بودن؟» جواب میدهیم نه.
«اینکه فرمودید اثبات علم تجربی ابتدا از طریق علم عقلی ثابت میشود و سپس از طریق علم تجربی و حسی را توضیح دهید.»
من مثال زدم. یکی، دو مثال زدم. این شاید قبل از مثالهایی که زدم پرسیده شده است. اصلاً موضوع تمام علوم طبیعی و تجربی و اصل وجود آنها طبیعی نیست. اینها باید با مباحث عقلی محض استفاده بشود.
«آیا این تعبیر که در سالیان اخیر مطرح شده یعنی عدم توجه به علوم انسانی و تضعیف علوم وابسته به آن و به تعبیری کلیشهای شدن علوم انسانی در علوم مذهبی و به فراموشی سپردن علوم انسانی نظیر ادبیات، شعر یا موسیقی است یا نه؟ و در پاسخ دانشجویی که این را میپرسد چه باید گفت و باید چه تفسیری داشت؟»
خب با توضیحی که من عرض کردم علم اسلامی و غیر اسلامی نداریم. نگاه اسلامی و غیر اسلامی به علم داریم و ما گفتیم در این نگاه هیچ علمی را رد نمیکنیم. یعنی علمی که ممکن و مفید باشد. اگر علم باشد و مفید باشد رد نمیشود. در باب علوم انسانی بحث این است که در 4، 5 مورد این علوم انسانی به خصوص اقتصاد و علوم سیاسی و تعلیم و تربیت و جامعهشناسی و روانشناسی بخشی از گزارهها تجربی است که تجربه حجت است. آن بخشی که عقلی دارد و برهان عقلی دارد از نظر اسلام حجت است و اسلام آن را قبول دارد. ما در بسیاری از این علوم گزارههایی داریم که نه برهان عقلی دارند و نه تأیید و اثبات تجربی دارند. نظریهپردازی یک ایدئولوگ هستند. یک ایدئولوگی یک چیزی را میگوید. نه برهان قطعی عقلی برای آن هست و نه اثبات تجربی دارد. در حوزهی انسانشناسی و هستیشناسی یک عده ایدئولوگ هستند که مثلاً نگاه او به اخلاق بر اساس یک فلسفهی اخلاق غلط است. نگاه او در باب حقوق و در باب عدالت یک نگاه غلط است. ما این همه مکتب داریم. همهی این مکاتب که علم نیست. آنچه که در علوم انسانی میخوانند بر خلاف علوم پزشکی است. شما الان در پزشکی مکتب ندارید. ممکن است بگویید «جالینوسی و بقراطی و غیره» ولی اینها بیشتر به تحولات تاریخی و طولی کار دارد تا به تحولات عرضی و اگر هم اختلاف نظر است در حوزهی مباحث پزشکی نیست، بلکه در حوزهی مبانی فلسفی و اخلاقی است و با پزشکی مرتبط میشود. حداکثر ممکن است اختلاف در این باشد که آیا این روش برای علاج این بیماری مؤثرتر است یا آن روش مؤثرتر است. اسم اینها مکتب نیست. لذا شما مکاتبی در فیزیک و شیمی و پزشکی به این شکل ندارید. اما در تمام آنچه که در علوم انسانی است پر از مکتب است، «ایسم» است. جامعهشناسی مکاتب جامعهشناسی است. علم جامعهشناسی نیست، بلکه مکاتب هستند. یعنی در کنار گزارهی تجربی و عقلی که ما با آنها مشکلی نداریم و باید اثبات تجربی و عقلی بشود گزارههای اساسی زیادی میآید که نه عقلی است و نه تجربی است بلکه مکتبی و ایدئولوژیک است و مبتنی بر نگاه مارکسیستی به انسان است. مبتنی بر نگاه لیبرالیستی به انسان یا اقتصاد یا اخلاق است. خب ما با لیبرالیزم اخلاقی مشکل داریم. لیبرالیزم اخلاقی غلط است. کمونیزم اخلاقی هم غلط است. اگر شما آمدید و حوزهی اخلاق یا فلسفهی اخلاق را مبنای نگاه خود به اخلاق کردی معلوم است که با نگاه اسلامی به اخلاق منافات دارد. در اقتصاد هم همینطور است. یک وقتی میگوییم اگر عرضه به این شکل بشود تقاضا هم اینطور میشود. خیلی خوب، اینها که بحثهای تجربی و عقلی است و اسلامی و غیر اسلامی ندارد. ما غیر اسلامی آن را هم قبول داریم. هر چه که عقلی و تجربی است اسلامی است اما در آن وسط که ده گزارهی کلامی و اخلاقی و حقوقی لابلای بحثهای اقتصادی میآوری و گزارههای فلسفی پیشفرض حرف تو هست، خب فلان گزارهی تو غلط است. پس با علوم انسانی به ما هو علم کسی مشکلی ندارد اما مسئله این است که به نام علوم انسانی یک سری ایدئولوژیهای مادی مطرح شده است و اسم آن را هم علوم انسانی گذاشتهاند و همه هم با هم متضاد هستند. این او را قبول ندارد و او این را قبول ندارد و ما باید هر دوی آنها را قبول داشته باشیم. بحث این است. اما راجع به شعر و موسیقی و ادبیات هم بحثی بر سر اینها نیست. عرض کردم که در حوزهی علوم انسانی بحث بر سر چه حوزههایی است و الا شما ادبیات و شعر ایران را نگاه کنید. اصلاً ادبیات و شعر ایران شاید دینیترین ادبیات و شعر در جهان باشد. شما بزرگترین و قویترین نثرها و شعرهای ادبیات فارسی را نگاه بکنید. پر از حکمت الهی، روایات، آیات، عرفان و اخلاق و معنویت است. اصلاً همه دین است. حتی همین شاهنامهی فردوسی که بعضیها خواستند از این به عنوان ناسیونالیزم علیه اسلامیت مطرح کنند پر از تفسیر آیات قرآن و روایات است. شاید 5، 6 هزار حکمت اخلاقی، قرآنی و روایی در شاهنامه ذکر شده است. اصلاً صورت و ظاهر آن مربوط به ایران و شاهان ایرانی قبل از اسلام است ولی در باطن هر جا حرف زده مسائل اسلامی است. شعر و ادبیات ایران این است. حالا دیگر از مولوی و حافظ و ثنایی و سعدی حرف نمیزنم که خیلیهای آن تفسیر دین است.
فرمودند که «مطرح کردن این مسائلی که گفتید از سوی یک استاد جراحی یا داخلی یا علوم پزشکی چقدر میتواند موفق باشد؟»
به نظر من خیلی میتواند موفق باشد. از اینکه بندهی طلبه بروم و سر کلاس درس بگویم موفقتر است. البته این حرفها را باید لابلای بحثها گفت. گاهی دانشجو از شما یک چیزی میشنود و تا آخر عمر در یادش میماند.
«در اکثر سایتهای علمی جهان میبینم که طراحیهای آموزشی فقط توسط فیلسوفهای سکولار یا حتی صهیونیست طراحی شده است. اما از دیدگاههای فلسفهی اسلامی در این حوزهها خبری نیست. چرا در این باب وارد نمیشوند؟»
ببینید در این باب وارد هم شدهاند و از یک طرف یک حالت بایکوت و تحریم هست و از یک طرف هم بیعرضگی در نحوهی توزیع مطالب هست. این حرفها در مباحث ما خیلی دقیق گفته شده و هست. منتها ما در تبدیل شدن اینها به این مسئله که به عرصهی عمومی بیاید مشکل داریم. همان مشکلی که در حوزهی اقتصاد داریم. مثلاً میگویند زعفران ایران را به اسپانیا میبرند و بستهبندی میکنند و میفروشند و خود ما بلد نیستیم بستهبندی کنیم. همین بلایی که بر سر زعفران ما و خیلی چیزهای دیگر ما آمده است در حوزهی معارف اسلامی بیشتر آمده است. یعنی این مباحث اگر درست دستهبندی و عرضه بشود در تمام دنیا شنونده دارد و خیلی چیزها را زیر و رو میکند. متأسفانه در نحوهی بیان آن ضعفهایی وجود دارد.
در مورد علم ممنوع حضرتعالی توضیحاتی دادید و در محور آن ضرر داشتن بود. ولی ما هر روز بعد از نماز عصر میخوانیم «اللهم انی اعوذُ بکَ من صَلاةَ لا ترفَعُ و مِن علمَ لا یَنفعُ» یعنی که علمی که نفعی نداشته باشد منع میشود و ما از آن به خدا پناه میبریم. بنابراین یک معیار عام برای همه هست که علم اگر نفعی ندارد به دنبال آن نرویم. نکتهی دیگر اینکه ما واقعاً پیشقدم هستیم. همانطور که حضرتعالی فرمودید عقلی که سالم باشد میتواند بفهمد که دین اسلام اکمل و اجمل است و سنگ تمام تکاملهای انسانی را گذاشته و در مورد علم این آیهای که میگوید... که بعد هم «نه شرقی و نه غربی» به دنبال آن میآید مگر نه اینکه تفسیر به علم میشود؟ آیا ما نمیتوانیم بگوییم علم از جهاتی هم وجودیت دارد. علم یعنی ذات خداوند و یکی از صفات ذات خداوند را علیم بودن او میدانیم. بنابراین علم از این جهت ارزش بالای خودش را دارد و ما میتوانیم از اینجا شروع بکنیم. این نکتهای است که به نظر بنده بیاید. این میتواند مورد نقد باشد و شما آن را نقد بکنید. این چیزی است که از قلب من در میآید. این یک نکته است. نکتهی دیگر اینکه حضرتعالی مهر قفل را بر سوال بنده زدید. چون من یک ترددی به خارج از کشور داشتم معمولاً از من سوال میکنند که «شما مسلمانها که میگویید ما داریم و داریم و میدانیم و میدانیم پس چرا کلاه شما پس معرکه است؟» من چند بار در سخنرانیها شما شنیده بودم و فقط این را نقل قول میکنم که میگویند «شما میگویید داریم و داریم ولی هیچ چیزی ندارید.» یعنی واقعاً ما را به جان هم میاندازند. چرا ما موفق نشدیم بالاتر از همه باشیم؟ ما که داعیهدار حکومت جهانی هستیم. ما که حدود سی سال از کشورهای منطقه جلو افتادیم و انقلابی کردیم. با این انقلاب ما قرار بود نظامی تشکیل بدهیم که در آن یک امت واحده را تشکیل بدهیم و قطعاً وابسته به سلاح نیست. وابسته به فرهنگ و نگاه است. چرا ما با این همه گنجینه و با این همه شناخت و با این همه زمینهسازیهایی که داریم نتوانستیم آن را کاربردی بکنیم؟ که فردا به جهان اسلام بگوییم این مدل فرهنگی ماست. من میخواستم این سوال را از خدمت حضرتعالی بکنم که ما چرا نتوانستیم جلو برویم؟ که شما به هر حال فرمودید که باید از مسئول شورای عالی فرهنگی سوال بشود و از من سوال نکنید.
بله. حالا آن خیلی لزوماً مربوط به شورا نیست. چون در شورا مصوبات زیاد است. آنجا کارخانهی تولید مصوبات است. منتها آنهایی که باید اجرا بکنند نمیکنند و اصلاً کار آنجا اجرا نیست. اینکه عرض کردم برای این است که ممکن است خود من به شورا انتقاداتی داشته باشم و دارم. منتها جای گفتن آن در اینجا نیست و ما در خود شورا گفتهایم و میگوییم. مکانیزم اجرای مصوبات خیلی معلق است. خیلی از مصوبات خوب و درست و نیمهدرست در آنجا هست که همینطور به آرشیو رفته است. یک بخش ما این است. ما در جامعه یک حلقهی اجرایی درست کم داریم. حرفهایی زیاد گفته و شنیده میشود منتها آن حلقهی وصل به مدیریت اجرایی و پیگیری و بازخورد آن و اصلاحات در عمل نیست. ما هر جا توانستیم این را حل کنیم پیش رفتیم و هر جا که نتوانستیم پیش نرفتیم. راجع به فرمایش اول شما باید بگویم که بله، همینطور است. آیات و روایات در باب علم زیاد بود که یک قیدی که میگذارند راجع به همین علم نافع است. بنابراین نوعی نفعگرایی و فایدهگرایی در علم حتماً مورد توجه ما هست. تفاوت آن هم با فایدهگرایی امثال «فرانسیس بیکن» و علم سکولار این است که آن فقط فایدهی دنیوی مادی محسوس را فایده میداند ولی ما نه، این فایده را اعم از فایدهی دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، کوتاه مدت و دراز مدت، مادی و معنوی میدانیم. و الا فایدهگرایی در روایات ما هم هست. قدرتگرایی هم همینطور است. چون بعضیها میگویند «قبلاً بشر میگفته معرفت برای حقیقت است و در دورهی جدید گفتهاند که ما با حقیقت کاری نداریم و برای قدرت است.» در معرفتشناسی اسلامی حقیقت، فایده، قدرت همه مطلوب و خیر و الهی هستند. یعنی منشأ قدرت هم خداوند است. حقیقت مطلق هم خداوند است و فایدهی حقیقی هم در رو کردن به خداوند است. بنابراین علمی اسلامی و نگاه اسلامی به علم حقیقتگرایی و در عین حال فایدهگرایی و در عین حال قدرتگرایی است. تعابیر و روایاتی از این قبیل که آمده «العلمُ سُلطان» علم سلطه و قدرت میآورد یعنی اینکه ما باید به قدرت هم توجه داشته باشیم. خود قرآن میفرماید «سَخَرنا لکُم...» ما آسمانها و زمین را به تسخیر شما در آوردیم که شما در اینها تصرف کنید منتها اسراف نکنید. کافرانه تصرف نکنید. موحدانه تصرف کنید. ظالمانه نکنید. عادلانه تصرف کنید. و الا در هیچ جا نگفتهاند که تصرف نکنید. هیچ جا در معرفتشناسی اسلامی نگفتهاند که قدرت بد است، فایده بد است، حقیقت جدای از قدرت است. منتها اینکه شما برای قدرت یا فایده به حقیقت پشت کنی و حقیقت را انکار کنی بد است. رو به دنیا و طبیعت کردن خوب است اما پشت به ماورا الطبیعه و مبدأ و معاد کردن بد است. عقل معاش خوب است. امکان عقل معاد است که بد است. باید عقل معاد و معاش هر دو باشد. علم غیر مفید هم به یک معنا مضر میشود. چون حتی اگر علمی ضرری نداشته باشد، دانستن یک چیزی ذاتاً برای ما ضرر نداشته باشد اما فایدهای هم نداشته باشد در عین حال ضرر دارد. چرا؟ چون وقت و انرژی را صرف چیزی میکنی که برای تو و یا جامعهی بشری و دنیا و آخرت تو فایدهای ندارد و از آن طرف باعث میشود که تو از چیزی که مفید است باز بمانی. بنابراین از دست دادن یک فایده ضرر است. و الا در مورد علم به چیزی که نه در دنیا و نه در آخرت مشکل کسی را حل نمیکند بگویی این علم ضرر ندارد. چرا، علمی که هیچ نفعی ندارد به این معنا مضر است. راجع به بخش دوم فرمایش شما که گفتید «چرا نشده» باید بگویم هر مقداری که کردیم شده است. الان در همین 7، 8 موردی که ایران در میان کشورهای دنیا درخشیده، شده است. اگر در بقیهی امور هم به این سبک جلو برویم میشود. به لحاظ تاریخی هم که شده است. به لحاظ تاریخی به نظر من یکی از چیزهایی که واقعاً جای آن در دانشگاهها خالی است این است که اساتید هر فن حداقل تاریخ آن علم و فن خودشان را بدانند. یعنی شما مثلاً تاریخ بیمارستانها و پزشکی و جراحی و چشمپزشکی و دندانپزشکی را بدانید. اکثراً نمیدانند. چون کسی اینها را در اختیار نگذاشته است. اصلاً چیزی که به عنوان پزشکی مدرن در قرن نوزده و بیست در غرب به وجود آمده همه کپیبرادری از روی بیمارستانها و پزشکی مسلمین و اکثراً ایران بعد از اسلام با فاصلههای چند قرن است. حالا من به عنوان نمونه یک کتاب تاریخ پزشکی را بعد خدمت شما میگویم که الان اسم آن را به خاطر ندارم. حتماً آن کتاب را تهیه کنید و ببینید. ترجمه از یک نویسندهی مصری است. مثلاً کالبدشکافی از کشیدن تمام رگهای خونی و کشف حرکت خون در بدن را میگوید. الان این را به «هاروی» انگلیسی در قرن فلان نسبت میدهند. این دروغ محض است. اینها قرنها قبل در آثار «ابن نفیس» هست. «ابن سینا» هست، «ابن نفیس» هست. مثلاً ورزشدرمانی و فیزیوتراپی، روشهای مختلف فیزیوتراپی که چه نوع دردهایی را با چه نوع ورزشها و نرمشها و حرکاتی میتوان علاج کرد. روش درمان با رژیم غذایی و تمام این چیزهایی که الان با عنوان مباحث تخصصی مطرح میشود و جراحیهای مهم بوده است. مثلاً 900 سال پیش از چشم آب مروارید خارج میکردند. همین سزارین که میگویند رستمزاد بگویید هزار و پنجاه سال قبل در بیمارستانهای اسلامی در ایران و در قرن سه و چهار میلادی عادی بوده است. سیاح اروپایی میگوید «به بیمارستانهای تخصصی مسلمانها رفتم. برای اولین بار قرنطینه کردن بیماریهای واگیردار از غیر واگیردار، جدان شدن مفهوم ویروس و میکروب و کشف اینها را دیدم.» حالا غیر از کارهایی که روشن است کار آنها است. مثلاً آبله و تشخیص آن...
کتاب «مغز متفکر جهان شیعه» هم هست.
تازه آن خیلی دقیق صحبت نمیکند. یعنی کتابهایی با ذکر اسم و رساله در این باب هست که دوستان حتماً باید ببینند. اگر اینها را ببینند و به دانشجو منتقل بشود خیلی مفید است. ببخشید که حرفهای تکراری زدیم.
هشتگهای موضوعی